از نیمه شب گذشته و میلی به خواب نیست
از نیمهشب گذشته و میلی به خواب نیست
راهی برای رد شدن از اضطراب نیست
تقسیم و کسر و ضرب و توان حاصلی نداشت
دیگر برای مسئلههایم جواب نیست
دستم دخیلِ پنجرههای قنوت ماند
شاید دعای خستهدلان مستجاب نیست
این دورِ چندم است که تسبیح میزنم؟
دیگر در این تسلسلِ مطلق ثواب نیست
یک عمر بینِ مسجد و میخانه ماندهام
انگار راهِ چاره به غیر از شراب نیست
من را به عشقِ جامِ می اینجا کشاندهاند
امّا دریغ، قسمتِ من جز سراب نیست
صد بار اگر زمین و زمان زیر و رو شود
هرگز بنای خانهی عشقم خراب نیست
بیخود میانِ علمِ کمت جستجو نکن
درمانِ دردِ تشنگیم جز در آب نیست
با این که عطرِ یادِ تو آرامشِ دل است
امّا حریفِ دلهره و التهاب نیست
گفتی میانِ ماندن و رفتن مخیّرم
امّا بدان که عشقِ تو یک انتخاب نیست
امشب غزل میانِ دلم موج میزند
حاجت به میز و دفتر و خط و کتاب نیست
امشب برای پر زدنم آسمان کم است
پرواز در حصارِ قفس جز عذاب نیست
دیگر میانِ قافیهها ارتباط نیست
دیگر نشانی از غزل و شعرِ ناب نیست
شاعر در عمقِ خستگیاش غرق میشود
راهِ فراری از دلِ این منجلاب نیست
این جا دگر بساط غزل جمع میشود
شاعر به خواب رفته و در دیده تاب نیست
محمّد عابدینی